معنی داروی بیماری تبخال
حل جدول
آسیکلوویر
داروی بیماری آلزایمر
ممانتین
داروی بیماری مالاریا
کلروکین
داروی بیماری پارکینسون
لوودوپا
داروی سنتی بیماری مالاریا
گنه گنه
داروی بیماری تب خال
آسیکلوویر
لغت نامه دهخدا
تبخال. [ت َ] (اِ مرکب) (از: تب + خال). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به قلب اضافت. (آنندراج). اثر تب گرم بود که بر لب پدید آید. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). جوششی باشد که بسبب حرارت و سورت تب بر اطراف لب پدید آید. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از ناظم الاطباء). جوششی باشد که آبله وار از تب بر لب پدید آید. (انجمن آرا) (آنندراج). دمیدگی که بر روی پدید آید از تبش تب. (شرفنامه ٔ منیری). آبله هائی که از اثر تب بر لبها پدید آید. (فرهنگ نظام). و آن از علامات مفارقت تب است. (آنندراج). تبخاله. (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامه ٔ منیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). دمیدگی ها و بثرات که به بینی و لب برآید آن را تبخال گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی):
چو تبخال کو تب برد درد دل را
به از درد تسکین فزایی نبینم.
خاقانی.
با لفظ افتادن و دمیدن و زدن مستعمل است. (آنندراج). رجوع به تبخاله و دیگر ترکیب های تبخال شود.
تبخال زدن
تبخال زدن. [ت َ زَ دَ] (مص مرکب) تبخال برآوردن لب. رجوع به تبخال و تبخاله و تبخال برآوردن و دیگر ترکیبهای تبخال شود.
تبخال برآوردن
تبخال برآوردن. [ت َ ب َ وَ دَ] (مص مرکب) تبخال زدن. برآوردن تبخال بر لب. ظاهر شدن تبخال بر اطراف لب. تبخال کردن لب. تبخال دمیدن بر لب. تبخال افتادن بر لب. رجوع به تبخال و تبخاله و دیگر ترکیبهای آن دو شود.
تبخال دمیدن
تبخال دمیدن. [ت َ دَ دَ] (مص مرکب) دمیدن تبخال بر گرد لب. تبخال برآوردن. تبخال زدن. رجوع به تبخال و تبخاله و تبخال برآوردن و دیگر ترکیب های تبخال شود.
تبخال افتادن
تبخال افتادن. [ت َ اُ دَ] (مص مرکب) رجوع به تبخال و تبخاله و تبخاله افتادن و دیگر ترکیبهای تبخال شود.
تبخال کردن
تبخال کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) ظاهر شدن تبخال در لب. (ناظم الاطباء). رجوع ب-ه تبخ-ال و تبخال-ه و تبخال-ه زدن و دیگر ترکیبهای تبخال شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
اثر تب گرم بود که بر لب پدید آید
فرهنگ عمید
عارضۀ حاد ویروسی که بهصورت تاولهایی در اطراف دهان ظاهر میشود،
واژه پیشنهادی
مالیدن سیر بریده شده روی تبخال
معادل ابجد
1517